به گزارش پايگاه خبري تحليلي پيرغار، ?? تيرماه ???? بود که ??? نفر از مسافران کشورهاي ايران اسلامي، امارات متحده عربي، ايتاليا، پاکستان، هند و يوگسلاوي سابق در حالي که در هواپيماي ايرباس بودند، بر فراز آبهاي خليج فارس توسط ناو جنگي وينسنس آمريکا مورد هدف قرار گرفتند.
در سالروز اين جنايت ضدبشري آمريکا، گفتوگويي با «ناصر عظيمي» عکاسي که يک روز بعد از حادثه در محل وقوع حضور يافته، ترتيب داده شده است.
* اعزام خبرنگاران و عکاسان به بندر عباس
بنده از سال ?? وارد کار عکاسي خبري شدم؛ با توجه به اينکه آن زمان مصادف با جنگ تحميلي عراق عليه ايران بود، به مناطق جنگي هم اعزام ميشديم که در عملياتهاي نصر هشت، کردستان، مانورهاي شهادت و مينزدايي خليج فارس و چند نقطه ديگر حضور پيدا کردم؛ اعزامهاي متعددي به نقاط کشور داشتم، در همه حوزهها آمادهباش بودم.
در تيرماه ???? و همزمان با واقعه حمله تروريستي ناو نظامي وينسنس آمريکا به هواپيماي مسافربري ايرباس، بنده در روزنامه رسالت فعاليت داشتم؛ از محل کارم خارج شده بودم که طي تماس تلفني اعلام کردند، به سرعت خودم را براي رفتن به بندر عباس آماده کنم.
آن موقع نپرسيديم چه اتفاقي افتاده است؛ لوازم را جمع کردم و بعد توجيه شدم که در بندر عباس هواپيماي مسافربري مورد حمله موشک آمريکا قرار گرفته است و بايد به همراه گروهي از خبرنگاران داخلي و خارجي براي پوشش تصويري به اين مأموريت اعزام شويم.
زمان بازگشت از مأموريت مشخص نبود لذا با خانواده براي ?? روز يا يک ماه خداحافظي کرديم؛ روز سيزدهم تيرماه، يک روز بعد از حادثه وارد فرودگاه بندرعباس شديم؛ بعد از رسيدن به فرودگاه، عکاسان، فيلمبرداران و خبرنگاران داخلي و خارجي به هتل هما منتقل شدند؛ آنها هم با پروازهاي مختلف خود را به بندرعباس رسانده بودند.
* مردمي که در کنار ساحل منتظر بودند
براي تهيه گزارش از اين رويداد ما را به جزاير «لارک» و «هنگام» ميبردند و خبرنگاران و عکاسان به نقاط مختلف تقسيم ميشدند.
شرايط خاصي بود؛ خانوادههايي که عزيزانشان را در واقعه سقوط هواپيما از دست داده بودند، به منطقه آمده بودند؛ آنها کنار ساحل تجمع ميکردند و چشم به آبهاي خليج فارس ميدوختند تا بلکه خبري، تکه لباسي و پيکر عزيزشان را ببينند؛ برخي يکدفعه شروع به گريه ميکردند.
خانوادههاي قربانيان اين حادثه، روحيه نداشتند و حتي نميشد به آنها دلداري داد؛ در طول جنگ اگر به ديدار خانواده شهيدي ميرفتيم که فرزندشان در جبهه به شهادت رسيده بودند، خانواده شهيد به ما روحيه ميدادند، چون عزيزان آنها براي دفاع رفته بودند، اما در اين اتفاق زن و مرد و بچههاي بيدفاعي بودند که قصد جنگيدن نداشتند و مسافر بودند که ميخواستند به مقصدي حرکت کنند و مورد حمله آمريکا قرار گرفتند؛ شرايط اين خانوادهها خيلي ويژه بود؛ حرفي براي گفتن نداشتند و بهتزده بودند.
سختترين صحنه اين واقعه مربوط به انتظار خانوادهها لب ساحل بود. آنها طوري به افق نگاه ميکردند که انگار حادثه رقم خورده تغيير مييابد و شايد هم به اين فکر ميکردند که اين اتفاق يک خواب باشد.
* دردناکترين صحنه از جنايت آمريکا در خليج فارس
شناورهايي بود که خبرنگاران و عکاسان را به منطقه ميبُردند؛ روي آبهاي خليج فارس، تکههاي بدن زن، مرد و کودک، لباسهاي مردم، عروسکهاي بچهها شناور بود. اين صحنهها براي ما خيلي دردناک بود و دردآورترين صحنه که تحتتأثير قرار گرفتيم در جزيره «هنگام» بود که ديدم دست قطع شده کودکي که اين کودک عروسکش را رها نکرده بود، احساس خيلي بدي به من دست داد.
* ديدن تکههاي بدن شهدا در سردخانه
معمولاً صبحها به کنار ساحل و داخل آبهاي خليج فارس ميرفتيم و بعد از ظهرها هم که برميگشتيم ما را به سردخانه يا يخچال انبار کالا ميبُردند؛ سردخانه بزرگي بود؛ قطعات بدن قربانيان را داخل کيسه گذاشته بودند تا بعد از بررسي به خانوادههايشان تحويل دهند.
قطعات به جامانده از هواپيماي مسافربري ايرباس
* شوک خبرنگاران خارجي از ديدن صحنههاي جنايت آمريکا
تصويرهايي که ما ميديديم را نميشد، چاپ کرد؛ روزنامهها سياه و سفيد بود؛ همکاران عکاس برخي با دوربينهاي رنگي هم عکس ميگرفتند؛ صحنههاي جذابي براي خبرنگاران خارجي و داخلي نبود؛ همهاش ناراحتي بود.
به زبان خارجي تسلط نداشتم اما مترجمان با عکاسان و خبرنگاران خارجي صحبت ميکردند و نگاهشان را نسبت به اين واقعه به ما انتقال ميدادند؛ اين حمله آمريکا براي آنها هم حالت شوک داشت که چرا هواپيماي مسافربري؟!
* پيکر هيچ يک از قربانيان سالم نمانده بود
هواپيماي ايرباس حدود ? دقيقه بعد از پرواز مورد حمله موشک آمريکا قرار گرفته بود؛ در واقع باک بنزين هواپيما هم پر بود؛ از طرف ديگر هم موشکي که به وسط هواپيما اصابت کرده بود، شدت انفجار را بيشتر ميکرد؛ قطعاً با چنين انفجاري، پيکر انساني سالم نميماند. در اين جستجوها هيچ پيکر سالمي نديديم؛ بدنها قطعه قطعه بود و هر قطعهاي را که پيدا ميکردند داخل کيسه ميگذاشتند و به سردخانه منتقل ميکردند؛ آن موقع تا جايي هم که ما اطلاع داشتيم، پيکرها شناسايي نشده بودند؛ شايد از هر فردي يک تکه از بدنش پيدا کرده بودند و از برخي از شهدا، هيچ اثري باقي نمانده بود.
آن موقع که ما را به سردخانه ميبردند، ما هم از اين صحنهها با لنز باز عکس ميگرفتيم تا فضاي سردخانه را نشان دهيم. الان فيلمهاي سر بريدن و عکسهاي دردناک را رسانهها منتشر ميکنند، اما آن موقع اگر هم ميخواستيم عکس شهيدي را منتشر کنيم، در گرفتن عکس از قسمتهاي جراحت پيکر شهيد محدوديت داشتيم.
* عکسهايي که به دستمان نرسيد
آن زمان با دوربين نگاتيو عکسها را ميگرفتيم؛ مثل الان نبود که بتوانيم عکسها را به سرعت مخابره کنيم؛ وقتي در هتل مستقر شديم، عکسها را بستهبندي ميکرديم و با اولين پرواز به تهران ارسال ميکرديم؛ بعضاً انتشار عکسها با يک روز فاصله انجام ميگرفت.
در طول دو هفتهاي که در بندرعباس بوديم، تصاوير متعددي از صحنههاي محل حادثه، خانواده قربانيان و سردخانه تهيه کرديم، آن موقع به اين فکر نميکرديم که شايد در آينده فضاي عکاسيمان تغيير کند و در رسانه ديگري کار کنيم. شايد فکر ميکرديم تا آخر در محل کارمان خواهيم ماند و از آنجا هم بازنشسته ميشويم.
متأسفانه آن زمان من و ديگر دوستان از عکسهايي که تهيه ميکرديم براي خودمان نگه نداشتيم و فقط موظف بوديم فيلم را به مرکز رسانهاي که کار ميکرديم، ارسال کنيم، فيلم را همان موقع که ظهور ميکردند در بانک آرشيو قرار ميدادند که بعضاً برخي از روزنامهها اين فيلمهاي عکس را نگه نداشتند.
روزنامه آن واقعه را خودم هم نگه نداشتم؛ چون ? سال که از زمان نگهداري روزنامه ميگذشت، روزنامه زرد رنگ و بعد پودر ميشد؛ به خاطر اينکه شرايط مساعد براي نگهداري روزنامهها نداشتيم، اين کار را نکرديم.
* فيلم فاخري براي مظلوميت مسافران پرواز ??? ساخته نشد
براي معرفي مظلوميت شهداي اين حمله تروريستي امريکا، کار اساسي انجام نگرفت؛ اثر فاخري به جا نماند و خيلي صحبت نشد. اگر از نسل سوم و چهارم سؤال شود که سقوط هواپيماي ايرباس چيست يا ?? تير ?? چه اتفاقي افتاده، نميتوانند پاسخ دهند.
در اين راستا رسانهها و فيلمسازان کوتاهي کردند در حالي که اگر در آمريکا چنين اتفاقي ميافتاد، کلي فيلم مستند و سينمايي توليد ميشد.
منبع:باشگاه توانا